سایت رفع شبه شیعه واهلسنت
سایت رفع شبه شیعه واهلسنت
رفع شبه شیعه واهل سنت

 

پس از آنکه بحکم خرد و قرآن روشن شد که امامت یکی از اصول مشخصه ی اسلام است و خدا این اصل مسلم را در چند جای قرآن ذکر کرده اینک ما به جواب این گفتار می پردازیم که چرا خدا اسم امام را با نمره شناسنامه ذکر نکرده تا خلاف برداشت نشود و این همه خونریزی نشود ، جواب این پندار چند چیز است :
1-آنکه همین اشکال بی کم و کاست بر شما وارد است زیرا که دینداران هم می توانند بگویند اگر امامت یک امر دروغی است چرا خدا آنرا اعلان نکرد تا خلاف بین مسلمانان برداشته شود و اینهمه خونریزی سر این کار نشود ، خوب بود خدا یک سوره نازل می کرد که علی ابن ابی طالب و اولاد او در اسلام امامت پس از پیغمبر ندارند در این صورت یقینا خلاف برداشته می شد زیرا علی ابن ابی طالب چنانچه خدا او را همه عالم شناخته اند از امر خدا یک لحظه تخلف نمی کرد و همه میدانند که او ریاست طلب نبود لکن ما ثابت میکنیم که اگر خدا اسم هم از او برده بود خلاف برداشته نمی شد بلکه فساد های خیلی بدتر واقع می شد
2-آنکه چنانچه می دانیم قرآن کتاب دعوت از دینداری در مقابل بد دینی است و در حقیقت این کتاب بزرگ آسمانی برای در هم شکستن آراء و عقاید فاسد جاهلیت آمده و چنین کتابی نباید به جزئیات بپردازد بلکه باید همان کلیات را بگوید و جزئیات و خصوصیات را در عهده ی بیان پیغمبر واگذار کرده ، بطوری که معرفی خود را که از معرفی علی ابن ابی طالب بالاتر است بطوری نکرده که خلاف بین مسلمانان برداشته شود ، مثلا راجع به اینکه خدا اصلا صفت دارد یا ندارد و بر فرض داشتن با ذات متحد است یا نیست و آیا خدا ممکن است جسم باشد و مکان داشته باشد یا نه ، یا طریقه ی خواندن نماز ، در همه ی اینها خلاف است بین مسلمانان و همینطور راجع به کلام خدا و اراده ی خدا که حادث است یا قدیم ، بلکه راجع به حادث بودن و یا قدیم بودن صفات خدا نیز بین آنها خلاف است و راجع به صفات پیغمبر و خلیفه و جمله ی کلام آنکه در کمتر فرع و اصلی است که که بین مسلمانها خلاف نباشد ، اکنون خوبست که این اشکال را همه بکنند که چرا اینها را در قرآن واضح و ننوشت تا مردم خلاف نکنند و ما پس از این روشن می کنیم که تمام این خلافها که بین مسلمانها در همه ی شئون واقع شده از اثر روز سقیفه است و اگر آن نبود بین مسلمانها در قانون های آسمانی این خلافها نبود
3-آنکه فرضا در قرآن اسم امام را هم تعیین می کرد از کجا که خلاف بین مسلمانها واقع نمی شد ، آنهاییکهسالها در طمع ریاست خود را به این پیغمبر چسبانده بودند و دسته بندیها می کردند ممکن نبود به گفته ی قرآن از کارهای خود دست بردارند ، با هر حیله بود کار خود را انجام می دادند ، بلکه شاید در این صورت خلاف بین مسلمانان طوری می شد که به انهدام اصل اسلام منتهی می شد ، زیرا ممکن بود آنها که درصدد ریاست بودند ، چون دیدند به اسم اسلام نمی شود به مقصود خود برسند ، یکسره حزبی بر ضد اسلام تشکیل می دادند و در این صورت مسلمانها هم قیام می کردند و ناچار علی ابن ابیطالب و دیگر دینداران سکوت را روا نمی داشتند و با آن نورس بودن نهال اسلام یک چنین خلاف بزرگی بین مسلمانان ریشه اسلام را برای همیشه از بن می کند و آن نیمه ی اسلام را هم به باد فنا می داد ، پس نام بردن از علی ابن ابیطالب بر خلاف صلاح اصل امامت که هیچ ، بر خلاف صلاح دین هم تمام می شد .
4-آنکه ممکن بود در صورتیکه امامرا در قرآن ثبت می کردند ، آنهایی که جز برای دنیا و ریاست با اسلام و قرآن سرو کار نداشتند و قرآن را وسیله ی اجرای نیات فاسده ی خود کرده بودند آن آیات را از قرآن بردارند و کتاب آسمانی را تحریف کنند و برای همیشه قرآن را از نظر جهانیان بیندازند و تا روز قیامت این ننگ برای مسلمانان و قرآن آنها بماند و همان عیبی که آنان به کتاب یهود و نصاری می گرفتند برای خودشان ثابت شود و خدا می خواست که با از میان بردن زمینه های تحریف قرآن را از خطر تحریف حفظ کند و رد عین حال از کسی صلب اختیار نکند
5- فرضا که هیچ یک از این امور نمی شد ، باز خلاف از بین مسلمانان بر نمی خواست زیرا ممکن بود آن حزب ریاست خواه که از کار خود ممکن نبود دست بردارد فورا یک حدیث به پیغمبر اسلام نسبت دهند که نزدیک رحلت گفت امر شما با شوری باشد و علی ابن ابی طالب را خدا از این منصب خلع کرد
و السلام علی من اتبع الهدی      

 
شبهه : در مورد حدیث غدیر اهل سنت می گویند که در دعای نبی اکرم که ( الهم وال من والاه و عاد من عاداه)، معنی این که خدایا دوستان علی را دوست بدار و دشمنان او را دشمن بدار که این دلیلی می باشد بر اینکه مولی مولی در حدیث به معنای دوست است ، آیا این استدلال درست است ؟
جواب : صرف هم ریشه بودن مولی یا ولی با فعل وال نمی تواند مؤید این مطلب باشد که این دو به یک معنی آورده شده اند ، چه بسا ممکن است که دو لغت هم ریشه ولی در معانی متفاوتی (از جهت شهرت و مورد استفاده )بکار رفته باشند (و به همین علت علمای اهل سنت نیز ولی یا مولی را به معنای دوست و یا ناصر (یاری کننده ) دانسته اند یعنی معنای یاری کردن را هم از احتمالات کلمه ی مولی یا ولی دانسته اند پس بعید نیست که در این جا این دعا به این صورت ترجمه شود : خدایا کسانی را که سرپرستی علی را می پذیرند را تحت سرپرستی و ولایت خود قرار ده ) و اما دلایل و قرائن اطلاق کلمه ی ولی یا مولی بر معنای ولی امر و صاحب اختیار :
شاهد اول : رسول خدا صلی الله علیه وآله قبل از جمله «من كنت مولاه فعلی مولاه» از مردم اقرار گرفت كه آیا من از خود شما به شما سزاوارتر نیستم ؟ «ألست أولی بكم من انفسكم» . وقتی همه مردم سخن آن حضرت را تصدیق كردند ، بلا فاصله بعد از آن فرمود : پس هركس من مولای او هستم ، علی نیز مولای او است .
ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای275 هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج 1 ، ص 43 ، ح116 ، فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار الفكر - بیروت .
أحمد بن حنبل ، أبو عبدالله الشیبانی (متوفای241هـ) ، مسند أحمد بن حنبل ج 4 ، ص 370 ، ح19321 ، ناشر : مؤسسة قرطبة – مصر .
الحاكم النیسابوری ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفای 405 هـ) المستدرك علی الصحیحین مع تضمینات الذهبی فی التلخیص ، ج3 ، ص613 ، ح6272 ، ناشر : دار الكتب العلمیة ـ بیروت ، ط 1ـ 1411هـ ـ 1990م .
البانی بعد از نقل این روایت می‌گوید : این روایت بر طبق شرائطی كه بخاری برای صحت حدیث قائل است ، صحیح است . البانی ، محمد ناصر ، السلسلة الصحیحة ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .
ألبانی ، محمّد ناصر ، سلسة الأحادیث الصحیحة‌ ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المكتبة الشاملة .
 
هیثمی بعد از نقل این روایت می‌گوید : این روایت را بزار نقل كرده و راویان آن راویان صحیح بخاری هستند ، غیر از فطر بن خلیفه كه او نیز مورد اعتماد است .
الهیثمی ، علی بن أبی بكر (متوفای 807 هـ) ، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج 9 ، ص 105 ، ناشر : دار الریان للتراث/‏ دار الكتاب العربی - القاهرة ، بیروت – 1407هـ .
اولویت در این آیه به این معنی است كه رسول خدا صلی الله علیه وآله هر تصرفی را كه به خواهد و هر تدبیری را كه صلاح بداند می‌تواند در حق مسلمین انجام دهد و مسلمانان وظیفه دارند كه از او در تمام امور اطاعت نمایند ؛ چنانچه مفسران بزرگ اهل سنت از این آیه همین مطلب را استنباط كرده‌اند كه نام چند تن از آن‌ها را ذكر می كنیم:1 . محمد بن جریر طبری (متوفای 310هـ) : الطبری ، محمد بن جریر بن یزید بن خالد أبو جعفر ، جامع البیان عن تأویل آی القرآن ، ج 21 ، ص 122 ، ناشر : دار الفكر - بیروت – 1405هـ
 2 . ابن كثیر دمشقی سلفی (متوفای774هـ) : القرشی الدمشقی ، إسماعیل بن عمر بن كثیر أبو الفداء (متوفای774هـ) ، تفسیر القرآن العظیم ، ج 3 ، ص 468 ، ناشر : دار الفكر - بیروت – 1401هـ3. قاضی عیاض (متوفای 544هـ) : القاضی عیاض ، أبو الفضل عیاض بن موسى بن عیاض الیحصبی السبتی ، كتاب الشفا ، ج 1 ، ص 49 . 4. أبی البركات نسفی (متوفای 710هـ) : النسفی ، أبی البركات عبد الله ابن أحمد بن محمود ، تفسیر النسفی ، ج 3 ، ص 297 .
5. ابن قیم الجوزیة (متوفای 751هـ) : الزرعی ، محمد بن أبی بكر أیوب أبو عبد الله (معروف به ابن قیم الجوزیة) ، الرسالة التبوكیة زاد المهاجر إلى ربه ، ج 1 ، ص 29 ، تحقیق : د. محمد جمیل غازی ، ناشر : مكتبة المدنی - جدة . 6-شوكانی (متوفای 1250هـ) : الشوكانی ، محمد بن علی بن محمد ، فتح القدیر الجامع بین فنی الروایة والدرایة من علم التفسیر ، ج 4 ، ص 261 ، ناشر : دار الفكر - بیروت . و علمای دیگری که تعدادشان بسیار زیاد است و ما در این مختصر فقط از بزرگان وهابیت نام بردیم
شاهد دوم : تبریك و تهنیت مردم به امیر مؤمنان علیه السلام :
روایات صحیح السند زیادی در كتاب‌های اهل سنت وجود دارد كه بیعت خلیفه دوم را در روز غدیر ثابت می‌كند ؛ از جمله ابن عساكر شافعی در تاریخ مدینه دمشق با سند صحیح قضیه تبریك گفتن خلیفه دوم را نقل می‌كند :
فقال له عمر هنیئا لك یا علی أصبحت مولای ومولى كل مؤمنابن عساكر الشافعی ، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله (متوفای571هـ) ،‌ تاریخ مدینة دمشق وذكر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل ، ج 42 ، ص 221 ، تحقیق محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری ، ناشر : دار الفكر - بیروت - 1995 .
و در جاهای دیگر
شاهد سوم : نزول آیه بلاغ قبل از قضیه غدیر :بعد از خاتمه یافتن حجة الوداع ، رسول خدا صلی الله علیه و آله در راه بازگشت به مدینه این آیه و پیام الهی را از جبرئیل در یافت نمود:
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْكافِرینَ . المائده / 67 .
اى پیامبر ، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن و اگر نكنى پیامش را نرسانده‏اى . و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مى‏دارد . آرى ، خدا گروه كافران را هدایت نمى‏كند .
1 . إبن أبی حاتم (متوفای 327 هـ) از أبو سعید خدری :
حدثنا ابى ثنا عثمان بن حرزاد ، ثنا اسماعیل بن زكریا ، ثنا علی بن عابس عن الاعمش ابنی الحجاب ، عن عطیة العوفی عن ابى سعید الخدری قال : نزلت هذه الایة یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیك من ربك فی علی بن ابى طالب .
این آیه در شان علی بن ا ابی طالب نازل شده است.
إبی أبی حاتم الرازی ، عبد الرحمن بن محمد بن إدریس ، تفسیر ابن أبی حاتم ، ج 4 ، ص 1172 ، ح6609 ، تحقیق : أسعد محمد الطیب ، ناشر : المكتبة العصریة - صیدا .
تصحیح روایات تفسیر ابن ابی حاتم :
وی در مقدمه تفسیر خود ، تمام روایات كتابش را در تفسیر آیات ، صحیح‌ترین روایت‌های ممكن می‌داند :
فتحریت اخراج ذلك باصح الاخبار اسنادا ، واشبهها متنا ، فاذا وجدت التفسیر عن رسول الله صلى الله علیه وسلم - لم اذكر معه احدا من الصحابة ممن اتى بمثل ذلك ، واذا وجدته عن الصحابة فان كانوا متفقین ذكرته عن اعلاهم درجة باصح الاسانید ، وسمیت موافقیهم بحذف الاسناد .
صحیح ترین اخبار را از جهت سند و متن انتخاب كردم ؛ پس اگر از رسول خدا صلی الله علیه و آله سخنی در تفسیر دیدم و صحابه نیز سخنی داشته‌اند سخن رسول را ترجیح دادم ، و اگر از صحابه سخنی در تفسیر نقل كردم صحیح‌ترین آن را از جهت رتبه و درجه نقل كردم و نام موافقان آن را با حذف سند آورده‌ام .
إبی أبی حاتم الرازی ، عبد الرحمن بن محمد بن إدریس ، تفسیر ابن أبی حاتم ، ج 1 ، ص14 ، ح6609 ، تحقیق : أسعد محمد الطیب ، ناشر : المكتبة العصریة - صیدا .
ابن تیمیه (متوفای 728هـ) تفاسیر اهل سنت از جمله تفسیر ابن أبی حاتم را جزء تفاسیری می‌داند كه روایات آن در تفسیر قابل اعتماد و آنان را زبان راستگوی اسلام می داند :
أئمة أهل التفسیر الذین ینقلونها بالأسانید المعروفة كتفسیر ابن جریج وسعید بن أبی عروبة وعبد الرزاق وعبد بن حمید و أحمد وإسحاق وتفسیر بقی بن مخلد وابن جریر الطبری ومحمد بن أسلم الطوسی وابن أبی حاتم وأبی بكر بن المنذر وغیرهم من العلماء الأكابر الذین لهم فی الإسلام لسان صدق و تفاسیرهم متضمنة للمنقولات التی یعتمد علیها فی التفسیر .
پیشوایان از مفسران كه تفسیرشان را با سندهای شناخته شده نوشته اند مانند: ابن جریح، سعید بن ابی عروه، عبد الرزاق ، عبد بن حمید ، احمد ، اسحاق ، بقی بن مخلد ، ابن جریر طبری ، محمد بن اسلم طوسی ، ابن ابی حاتم و ابوبكر بن منذر وغیر آنان از دانشمندان و بزرگانی كه زبان راستگوی اسلام بودند و محتوای تفاسیرشان مورد اعتماد است.
إبن تیمیة الحرانی ، أبو العباس أحمد بن عبد الحلیم ، منهاج السنة النبویة ، ج 7 ، ص 179 ، تحقیق : د. محمد رشاد سالم ، ناشر : مؤسسة قرطبة ، الطبعة : الأولى ، 1406هـ .
بنابراین ، ابن أبی حاتم كه به گفته ابن تیمیه ، زبان راستگوی اسلام است ، این روایت را «اصح الأسانید» می‌داند ؛ از این رو نباید در اعتبار آن تردید كرد . و در منابع فراوان دیگر
ابن عساكر (متوفای 571هـ) از أبی سعید خدری :
ابن عساكر در تاریخ مدینه دمشق می‌نویسد :
أخبرنا أبو بكر وجیه بن طاهر أنا أبو حامد الأزهری أنا أبو محمد المخلدی أنا أبو بكر محمد بن حمدون نا محمد بن إبراهیم الحلوانی نا الحسن بن حماد سجادة نا علی بن عابس عن الأعمش وأبی الجحاف عن عطیة عن أبی سعید الخدری قال نزلت هذه الایة ( یا أیها الرسول بلغ ما أنزل إلیك من ربك) على رسول الله صلى الله علیه وسلم یوم غدیر خم فی علی بن أبی طالب .
ابن عساكر الشافعی ، أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله ، تاریخ مدینة دمشق وذكر فضلها وتسمیة من حلها من الأماثل ، ج 42 ، ص 237 ، تحقیق : محب الدین أبی سعید عمر بن غرامة العمری ، ناشر : دار الفكر - بیروت - 1995 م .
بررسی سند روایت ابن عساكر :
أخبرنا أبو بكر وجیه بن طاهر أنا أبو حامد الأزهری أنا أبو محمد المخلدی أنا أبو بكر محمد بن حمدون نا محمد بن إبراهیم الحلوانی نا الحسن بن حماد سجادة نا علی بن عابس عن الأعمش وأبی الجحاف عن عطیة عن أبی سعید الخدری .
از ابوسعید خدری نقل است كه گفت: آیه بلاغ در غدیر خم در باره علی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شد.
شاهد چهارم : حدیث ثقلین در سیاق حدیث غدیر :
حدیث متواتر ثقلین ، از احادیثی است كه ولایت و إمامت اهل بیت پیامبر و در رأس آن‌ها امیر مؤمنان علیه السلام را به طور مطلق ثابت می‌كند . رسول خدا در این روایت تمام مردم را ملزم به تمسك به قرآن و اهل بیت خود كرده و اهل بیت را ملازم و همراه همیشگی قرآن معرفی نموده است .
وجود این حدیث در خطبه غدیر ، دلیل واضحی است بر این كه مقصود رسول خدا صلی الله علیه وآله از حدیث غدیر ، زعامت و رهبری امیر مؤمنان علیه السلام بوده نه دوستی و محبت به آن حضرت ؛ زیرا این روایت دلالت می‌كند كه تمام مردم بدون استثنا وظیفه دارند كه از قرآن و عترت پیروی و به آن دو تمسك نمایند ؛ پس قرآن و عترت ، دو امام و پیشوای مردم هستند و همه مسلمانان باید تابع فرمان‌های آن دو باشند .
نسائی در خصائص امیر مؤمنان علیه السلام می‌نویسد :
عن أبی الطُّفَیْلِ عن زَیْدِ بن أَرْقَمَ قال لَمَّا رَجَعَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم عن حَجَّةِ الْوَدَاعِ وَنَزَلَ بِغَدِیرِ خُمٍّ أَمَرَ بِدَوْحَاتٍ فَقُمِّمْنَ ثُمَّ قال كَأَنِّی دُعِیتُ فَأَجَبْتُ إنِّی قد تَرَكْتُ فِیكُمْ الثَّقَلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ من الآخَرِ كِتَابَ اللَّهِ عز وجل وَعِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَانْظُرُوا كَیْفَ تَخْلُفُونِی فِیهِمَا فَإِنَّهُمَا لَنْ یَتَفَرَّقَا حتى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ ثُمَّ قال إنَّ اللَّهَ عز وجل مَوْلاَیَ وأنا وَلِیُّ كل مُؤْمِنٍ ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ رضی الله عنه فقال من كنت وَلِیَّهُ فَهَذَا وَلِیُّهُ اللَّهُمَّ وَالِ من وَالاَهُ وَعَادِ من عَادَاهُ فقلت لِزَیْدٍ سَمِعْتُهُ من رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فقال ما كان فی الدَّوْحَاتِ أَحَدٌ إِلاَّ رَآهُ بِعَیْنَیْهِ وَسَمِعَهُ بِأُذُنَیْهِ .
هنگامى كه پیغمبر اكرم صلّى اللّه علیه و آله از حجّة الوداع بازمى‏گشت ، در محل غدیر خم منزل كرد و به درختان چندى كه در آن نزدیكى بود اشاره كرد . اصحاب بلا فاصله زیر آن درخت‌ها را تمیز كرده و سایبانى براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تشكیل دادند . حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله در زیر آن سایبان قرار گرفت و خطاب به حاضران فرمود :
روزگار من به پایان رسیده و مرا به سوى خدا و عنایات حضرت او دعوت كرده‏اند ، دعوت او را اجابت كرده‏ام . اینك ، دو اثر گرانبها در میان شما به جاى مى‏گذارم كه یكى از آن دو ، مهمتر از دیگرى است و آن دو اثر گرانبار ، كتاب خدا و عترت و اهل بیت من است ؛ اینك بنگرید تا پس از رحلت من با آن‌ها چگونه رفتار خواهید كرد . بدیهى است این دو یادگار از یكدیگر دور نخواهند شد تا اینكه در كنار حوض كوثر با من ملاقات نمایند . سپس فرمود :

«انّ اللّه مولاى و انا ولىّ كلّ مؤمن»
سپس دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :
«من كنت ولیّه فهذا ولیّه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»
ابو طفیل می‌گوید : از زید پرسیدم : آیا تو از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این جملات را شنیده‏اى ؟ زید در پاسخ گفت : آرى ! همه آن ها كه در اطراف درختان حضور داشتند آن حضرت را دیدند و سخن ایشان را شنیدند.
النسائی ، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن (متوفای303 هـ) ، خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ، ج 1 ، ص 96 ، ح79 ، تحقیق : أحمد میرین البلوشی ، ناشر : مكتبة المعلا - الكویت الطبعة : الأولى ، 1406 هـ .
حاكم نیشابوری بعد از نقل روایت می‌گوید :
هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه بطوله .
این حدیث با شرائطی كه بخاری و مسلم در صحت روایت قائل هستند ، صحیح است ؛ ولی آن‌را نقل نكرده‌اند .
الحاكم النیسابوری ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفای 405 هـ) المستدرك علی الصحیحن ، ج3 ص118 ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا ، الناشر : دار الكتب العلمیة ـ بیروت، ط1، 1411هـ ـ 1990م .
ابن كثیر دمشقی سلفی (متوفای774هـ) بعد از نقل روایت می‌گوید‌ :
قال شیخنا أبو عبد الله الذهبی وهذا حدیث صحیح .
استاد ما ابو عبد الله ذهبی گفته است این حدیث صحیح است .
ابن كثیر الدمشقی ، إسماعیل بن عمر القرشی أبو الفداء ، البدایة والنهایة ، ج 5 ، ص 209 ، ناشر : مكتبة المعارف – بیروت .

 
5 . چرا حضرت علی حتی در ایام خلافت و حكومت خود هیچ گاه از شهادت همسر خود توسط عمر یادی نكرد ؟
اولاً: در خطبه 203  نهج البلاغه آمده كه علی (ع) به هنگام دفن حضرت زهرا  (س) فرمود
أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ
از این پس اندوه من جاودانه، و شبهایم، شب زنده دارى است، تا آن روز كه نزد خدا  بروم .
ثانیاً:  علی (ع) در دوران حكومتش نزد سلیم بن قیس از شهادت حضرت زهرا یاد كرد و فرمود:
فاطمه (س) از دنیا رفت در حالى كه اثر تازیانه در بازویش مانند بازوبند باقى مانده بود
كتاب سلیم بن قیس ، ص674 .
 
 
 
ثالثاً:  ابن عباس می گوید:علی (ع) در جنگ صفین از  كتابى كه به املای پیامبرو به خط خودش بود برایم خواند كه  چگونه حضرت زهرا علیها السّلام شهید مى شود
كتاب سلیم بن قیس الهلالی ، ص915 .
6. چرا حضرت علی (ع) سه تن از فرزندان خویش را به نام های ابوبكر ، عمر ، عثمان نامگذاری كرد ؟
اولاً : این نام ها آن زمان مرسوم بود،  ابن حجر عسقلانی در الإصابة نام 21 نفر از صحابه را می آورد كه اسم آن ها عمر و 26 نفر عثمان و سه نفر ابوبكر بوده .
ثانیاً :  نام برخی از اصحاب ائمه (ع) ، یزید بن حاتم ، یزید بن عبد الملك ، یزید بن عمر بن طلحه و ... . آیا آن ها به خاطر علاقه به یزید بن معاویه ، بود؟ .
ثالثاً : ابوبكر كه كنیه یكی از فرزندان  علی (ع) هست ، نام او محمد بوده.
التنبیه والاشراف ص 297، الارشاد ج 1 ص 354 .
و حضرت به خاطر علاقه خود به عثمان بن مظعون ، نام فرزندش را عثمان گذاشت.
مقاتل الطالبیین ، ص 55 و تقریب المعارف ، ص 294. 
و عمر بن الخطاب به دلیل  خشونت ذاتی كه داشته ، نام فرزند علی (ع) را همنام خود قرار داد
وكان عمر بن الخطاب سمّى عمر بن علیّ بإسمه .
 
أنساب الأشراف ج 1 ص 192، تهذیب التهذیب ج 7 ص 427.
هم چنین نام تعدادی از مسلمانان را نیز تغییر داد.
 
اسدالغابة ج 3 ص 284، طبقات ج 6 ص 76 ، الاصابة ج 5 ص472.
رابعاً : اگر نامگذاری نشانه روابط خوب هست ، چرا خلفاء هیچ کدام از فرزندان خود را  علی  وحسن و حسین (ع)  نامگذاری نكردند.
7. راستی چرا حضرت علی دختر خود به نام ام كلثوم را از همان همسر شهیدش بدنیا آمده بود ، به نكاح قاتل همسر خود درآورد ؟
اولاَ: وقتی علی (ع)  از دادن دخترش به عمر مخالفت كرد، عمر به  عباس عموی پیامبر گفت اگر علی به من دختر ندهد دو نفر را وادار می كنم كه به دروغ شهادت دهند كه علی دزدی كرده و دستش را قطع می كنم.
كافی ، ج 5 ، ص 346 .
 
ثانیاً: هیثمی  از علمای بزرگ اهل سنت نوشته اشت: در برابر اعتراض عقیل به این ازدواج ، علی (ع) خطاب به عباس  فرمود:
درة عمر أحرجته الی ماتری
 
خشونت عمر باعث این كاری كه می بینی گردید.
 
مجمع الزوائد ج 4 ص 272، معجم كبیر ج 3ص45.
 ثالثاً: علمای اهل سنت نوشته اند:
 
عمر بن خطاب قبل از ازدواج با ام كلثوم ، ساق پایش را لمس می كند و او را در بغل گرفت و بوسید. وام كلثوم از این كار زشت، عصبانی شد و به وی گفت: اگر تو خلیفه نبودی، دماغت را می شكستم، چشمت را كور می كردم
الاصابه، ابن حجر: 8/464و سیر أعلام النبلاء، ذهبی:3/501. تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 6، ص 180.
اگر این قضیه صحت داشته باشد، باید طرفداران خلیفه پاسخ دهند كه آیا درست است كه حاكم اسلامی كه باید حافظ ناموس ملت باشد، خود با ناموس مردم این چنین كند؟
سبط ابن جوزی از علمای اهل سنت می گوید:
وهذا قبیح والله، ثمّ بإجماع المسلمین لایجوز لمس الأجنبیّة فكیف ینسب عمر إلى هذا ؟
به خدا سوگند این كاری كه از عمر نقل می كنند، قبیح است  دست زدن به دختر نامحرم حرام است ...
تذكرة خواص الأمة : 321
 
8 . چرا حضرت امام حسن و امام حسین (ع) مادام العمر از شهادت مادرشان توسط عمر یادی نكردند؟ در هیچ یك از منابع شیعه و سنی در این باره مطلبی وجود ندارد .
اولاً امام حسن (ع) در مناظره ای كه با معاویة و دار ودسته وی داشت ، خطاب به مغیرة بن شعبة فرمود:
تو همان هستى كه فاطمه دخت گرامى رسول خدا (ص) را كتك زدى ؛ تا آنجا كه خون آلود شد و فرزندی كه در رحم داشت سقط كرد.
 
احتجاج طبرسی ، ج&1، ص 278.
ثانیاً: امام حسین (ع) نقل می كند كه  امام علی (ع) در هنگام دفن فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود :
بر این مصیبت بزرگ همچون مادرى كه  فرزند از دست داده مى نالیدم . یا رسول الله ! در محضر خداوند دخترت مخفیانه به خاك سپرده شد، حقّش را به زور گرفتند ، و آشكارا از ارث خود محروم گشت، و حال آن كه هنوز از رحلت تو دیرى نپائیده و یاد تو فراموش نگشته است .
الكافی ج 1 ص 458 و الأمالی ، المفید - ص 282 .
 
 
 
ثالثاً: آیا در عصری كه عمر بن خطاب به بهانه جلوگیری از گریه بر میت تازه گذشته ، شبانه و بدون اجازه وارد خانه مردم می شود و زن ها را كتك زده و حجاب از سر آن ها بر می دارد ، می توان مجلس عزاداری برپا كرد؟
المصنف ، عبد الرزاق ج 3 ، ص 557 .
 
9 . چرا مردم مدینه در قبال قتل دختر پیامبر ص سكوت كرده و هیچ اقدامی نكردند؟
اولاً: آیا عمل مردم مدینه ملاك حقانیت است یا عمل امیر المؤمنین (ع) ؟پیامبر اكرم  (ص) فقط در حق علی فرموده :
 
علی مع الحق والحق مع علی
علی با حق و حق با علی است .
 تاریخ بغداد:14/322 ومجمع الزوائد :7/237.
ثانیاً: مگر مردم مدینه نبودند كه در برابر كشتن عثمان و تعرض به همسر او عكس العملی از خود نشان ندادند واجازه ندادند جنازه او را در قبرستان مسلمانان دفن كنند و مجبور شدند او را در قبرستان یهود دفن كنند تا  معاویه در زمان حكومتش قبرستان یهود را به قبرستان بقیع متصل ساحت.
تاریخ طبری ج 3 ص 468 و438.
 

 
حضرت علی (ع) با اینكه القاب بسیار پر معنی داشت ، ولی دوست می داشت كه به او ابوتراب بگویند، مطابق گفتار بعضی از علما، آنحضرت این لقب را از این جهت دوست داشت كه او متواضع بود و روی خاك می نشست و این لقب را كه به معنی پدر خاك است ، برای خود می پسندید چراكه بیانگر خاكی بودن او بود. ولی دشمنان آن حضرت ، این لقب را برای آن حضرت تكرار می كردند، و منظورشان تحقیر نمودن آنحضرت بود، با این كه این لقب از بهترین صفات انسانی او (یعنی تواضع او) حكایت می كرد. اما این كه این لقب چگونه و چرا به او داده شد، در تاریخ چنین آمده است : سال دوم هجرت بود، خبر رسید كه كاروانی از مشركان به سوی شام می روند پیامبر(ص) همراه صد و پنجاه نفر (و به نقل دیگر همراه 200 نفر) در حالی كه حضرت حمزه (ع) پرچم سفیدی به اهتزاز در آورده بود، برای جلوگیری و ضربه زدن به كاروان مشركین ، از مدینه خارج شده تا به عشیره (بر وزن غفیله) رفتند (از این رو این حركت را غزوه عشیره می نامند). هنگامی كه پیامبر (ص) و سپاه اندكش در سرزمین عشیره به جستجو و برسی پرداختند، در یافتند كه كاروان قریش از آنجا رفته اند، آنحضرت با سپاه خود در حدود یك ماه در آنجا ماند و سپس به مدینه باز گشتند. علی (ع) و عمار یاسر، جزء این سپاه بودند، عمار می گوید: در همین سفر علی (ع) به من فرمود: می خواهی برویم نزد افراد بنی مدلج كه در كنار چشمه كشاورزی می كنند، بنگریم چگونه كشاورزی می نمایند؟!. من موافقت كردم و با هم كنار آنها رفتیم ، (بر اثر خستگی) نیاز به استراحت داشتیم ، زیر درختهای نخل كه در آنجا بود رفتیم ، در زمین روی خاك خوابی دیم (و به نقل دیگر علی علیه السلام مقداری خاك جمع كرد و آنرا متكای خود قرار داد و سرش را روی آن گذارد و خوابید). تا اینكه : رسول خدا (ص) آمد و ما را بیدار كرد و برخاستیم و لباسهای خود را كه خاك آلود بود، تكان دادیم ، در همین موقع ، پبامبر (ص) به علی (ع) فرمود: ای ابوتراب (زیرا لباسش خاك آلود بود) بعد فرمود: می خواهید شما را به شقی ترین مردم خبر دهم ؟ گفتیم آری ، فرمود: یكی آن كسی است كه ناقه حضرت صالح (ع) را پی كرد، دوم آن كسی است كه بر فرق سر تو (ای علی) شمشیر می زند (یعنی ابن ملجم).
داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی

 
بسیاری از شیعیان این عبارت را در هنگام اذان ، بر زبان می آورند ، در ابتدا باید گفت که اجماع شیعیان بر استحباب این شهادت است ؛ اما در مورد علت استحباب آن اختلاف دارند :
نظر علمای شیعه در مورد استحباب شهادت ثالثه «أشهد أن علیا ولی الله»:
در این زمینه دو نظر موجود است :
1- عده ای آن را جزء مستحب می دانند ؛ یعنی مانند قنوت که جزئی از نماز بوده و مستحب است .
2- عده ای نیز آن را مستحب می دانند ؛ اما بدون قصد جزئیت ؛ یعنی مستحبی است که جزو اجزای اذان نیست ؛ مانند صلوات در هنگام بردن یا شنیدن نام گرامی رسول اسلام صلی الله علیه وآله وسلم که استحباب صلوات فرستادن ، بعد از شنیدن نام ایشان مخصوص به غیر اذان نیست ؛ یعنی حتی در اذان هم اگر کسی نام ایشان را بر زبان آورد مستحب است بعد از آن صلوات بفرستد ؛ وکسی در این زمینه اشکال نگرفته است .
در مورد شهادت ثالثه نیز همین مطلب جاری است ؛ زیرا در روایات شیعه چنین آمده است که هر زمان شخصی شهادت به وحدانیت خدا و نبوت پیغمبر گرامی اسلام داد ، بلافاصله بعد از آن شهادت به ولایت امیر مومنان نیز بدهد .
صاحب جواهر مى گوید:
« الا انه لا بأس بذكر ذلك لا على سبیل الجزئیة عملاً بالخبر المزبور ولا یقدح مثله فى الموالاة و الترتیب، بل هى كالصلاة على محمد عند سماع اسمه... بل لو لا تسالم الأصحاب لأمكن دعوى الجزئیة بناء على صلاحیّه العموم لمشروعیة الخصوصیة. و الامر سهل.»
جواهر الكلام 9: 87.
« ولى اشكالى ندارد ذكر شهادت سوم نه به عنوان جزئیت، بلحاظ عمل كردن به روایت احتجاج و این معنى شهادت سوم ضررى به موالات و ترتیب اذان و اقامه نمى زند، بلكه همانند صلوات بر محمد است به هنگام شنیدن اسم ایشان در اذان و بلكه اگر اتفاق و تسالم اصحاب و فقهاء بر عدم جزئیت نبود جا داشت ادعاى جزئیت آنرا مى كردیم، بنابراینكه عمومات صلاحیت دارند خصوصیت براى عبادت تشریع كنند.
و اگر کسی در فت

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






نوشته شده در تاريخ دو شنبه 3 مهر 1391برچسب:, توسط سیدمیناموسوی